پيوند تمدنها و نزديکي اديان
منبع: فيلم گزارش مستند از زندگي ايليا «ميم»
کي از اتهاماتي که دربارۀ ما
مطرح ميشد اين بود که ما ميخواهيم اسلام را با اديان ديگر و بويژه دين
مسيحيت و يهود تلفيق کنيم. طرح اين اتهام عللي داشت و مثل بخش اعظم شايعات
كه بي پايه و كذب بودند، چندان بي اساس نبود. يکي از علل به وجود آمدن چنين
اتهامي محتواي دو سخنراني عمومي از بنده بود.
«عدهاي به سوي قله روان شدند،
همه از يك جهت بالا نرفتند. بعضي از غرب كوه و بعضي از شرق كوه و بعضي از
نقاط ديگر. اندكي از آنان به قله رسيدند و بسياري در بالا رفتن تا دامنهها
و صخرهها موفق شدند. در آخر هر كس شرحي از صعود خود را بيان كرد. عجيب
نيست كه اين شرحها به هم شبيهاند. همه آنها به زبانهاي مختلف درباره يك
حقيقت گفتند. گرچه روشهايشان گاهي با يكديگر متفاوت بود اما منظور همه
صعود بود و به قله رسيدن. و اين چنين، روايتهاي گوناگوني از حقيقت و اسرار
حق پديدار شد كه همه به هم شبيهاند. »
مخاطبان ما از اقشار و اديان
مختلف بودند بنابراين در حرفهايم علاوه بر آيات قرآن به آيات کتاب مقدس،
انجيل، گيتا و کتب مقدس اديان ديگر هم اشاره ميکردم و اين رفتار مولد اين
تصور بود که نکند ما ميخواهيم اديان را با هم تلفيق کنيم. دليل ديگر آن
مأموريت رسمي و آشکاري بود که ما در شرح وظيفۀ بسياري از مراکز و موسسات و
تشکلهاي وابسته تعريف کرده بوديم. طوري که يکي از خطوط شرح وظيفۀ اکثر اين
مراکز و افراد، نزديکي اديان مختلف بويژه اديان بزرگ و مذاهب دروني آنها
به همديگر بود. در تعدادي از جلسات عمومي هم به تدريج به همين موضوع
پرداختيم. واحد متمرکزي هم براي آن فعال شد. يك مركز راهبردي براي نزديكي
اديان و مذاهب به يكديگر. اين مركز در كنار مراكز راهبردي ديگر فعال شد.
واحدهايي مانند مركز راهبردي بررسي فرقهها و جريانات معنوي…
بر اساس اين رويکرد ما عموماً از
اشتراکات اديان حرف ميزديم تا از اختلافات؛ و واقعاً اشتراکات اديان براي
کساني که ميخواهند ببينند، آنقدر زياد است که با اختلافات اندک ميان آنها
قابل مقايسه نيست. کتابهايي هم که موسسات ما چاپ ميکردند مربوط به معلمان
همۀ اديان بود. اسلام، مسيحيت، يهود، هندوئيسم و بوديسم.
تلاش هم کرديم با ديگر واحدهايي
که در ايران و كشورهاي ديگر در اين باره فعاليت ميکنند، همکاري داشته
باشيم اما متأسفانه چون مبناي عمل اکثر آنها پول و کار اداري بود،
تلاشهايي مرده و عقيم و کم اثر به نظر ميرسيدند. ضمن اينکه آنها به ما به
چشم بدبيني نگاه ميکردند. باورشان نمي شد که جمعي بيايند و بدون اينکه از
جايي پول يا دستور گرفته باشند و به دولتي وابسته باشند، در زمينۀ نزديکي
اديان کار کنند.
«تعامل (…) ميان اسلام و يهود و
مسيحيت ميتواند بسياري از مسائل جهان امروز را حل کند زيرا ريشه اکثر
مسائل جهاني در اختلافات ايدئولوژيک است.»
در همان سالهاي اول[1] وقتي
نظريۀ برخورد تمدنهاي هانتينگتون را شنيدم، نظريۀ ازدواج تمدنها را مطرح
کردم. اما اين نظريه به محض مطرح شدن خود با آنکه در محدودۀ کوچکي در حد
يکي دو سخنراني طرح شده بود واکنشهاي شتابزدهاي را با خود به همراه آورد.
اين فقط يک نظريه در بارۀ آيندۀ تمدنها و در بارۀ راه حل مسائل تمدني،
فرهنگي و ديني امروز بود در کنار نظريههاي ديگري که بنده مطرح کرده بودم
اما ما سازوکارهاي منظمي را براي تحقق نظريۀ ازدواج تمدنها [پيوند تمدن
ها] راه اندازي نکرديم بلکه اين را روندي ميدانستيم و هنوز هم ميدانم که
به تدريج و خودبخود محقق خواهد شد. اين چيزها تدريجاً زمينۀ اين اتهام و
شايعه را به وجود آورد که ما قصد داريم اديان مختلف را يکي کنيم. ميگفتند
ما اسلام مسيحي [مسلمانان مسيحي]، اسلام يهودي، اسلام آمريکايي و غربي و
اسلام هندويي و بودايي و شرقي را ميخواهيم راه اندازي کنيم اما اين
اتهامات دروغ بود.
No comments:
Post a Comment