نوح
آموز
روشهاي
جوان ماندن و سالم زيستن و عمر نوح آسا
(قسمت چهارم)
تأليف: پِريا(شباب
حسامي)
آيا
موضوع عمر طولاني نوح(ع) و كلاً مجموعه مقالات نوح آموز يك ديدگاه غيرعلمي است؟
لااقل تا اين شماره اينطور نبوده. در شماره اول چند فرضيه علمي مطرح و در شماره
دوم درباره ضد اكسيدانها بحث شد كه يكي از نتايج علمي دانش تغذيه است. شماره سوم
هم يك تحليل نشانه شناسي و استدلالي بود با موضوع هشدار جهاني...
در اين شماره به جاي ادامه
مقاله نوح آموز به درج و تحليل دو جنبه علمي درباره امكان طول عمر انسان (از
ديدگاه ژنتيك) ميپردازم تا امكانپذير بودن درسهاي زندگي نوح و دستيابي به طول
عمر مانند نوح از نظر علمي، واضحتر شود.
اين دو خبر، از جمله آخرين
اخباري (با موضوع ژنتيك) است كه طي روزهاي اخير اعلام شده اند.
يك مركز تحقيقاتي در آمريكا
ميگويد: انسان ميتواند تا 1000 سال عمر كند.
يك دانشمند آمريكايي (كه
رياست اين مركز تحقيقاتي را به عهده دارد) اعلام كرده است كه به زودي ميتوان سن
انسان را به 1000 سال افزايش داد. دكتر اوبري دي گري، يك متخصص ژنتيك از دانشگاه
كمبريج ميگويد كه پيشرفت در تحقيقات مربوط به سلولهاي بنيادين ميتواند عمر
انسان را تا سن 1000 سالگي برساند. وي معتقد است كه جهان علم تنها 10 سال تا تولد
يك موش آزمايشگاهي كه ميتواند دو برابر طول عمر فعلي خود زندگي كند، فاصله دارد.
كشف يكي از ژنهاي طول عمر
دانشمندان ژني را كشف كردهاند
كه ميتواند طول عمر طبيعي موش را 30 درصد افزايش دهد. دانشمندان ميگويند اين ژن
نقشي كليدي را در بسياري از فرآيندهاي مربوط به روند پيري دارد. از آن جا كه انسان
حامل نسخه كاملا مشابه اين ژن است، اميد ميرود كه راهي براي افزايش طول عمر در
انسان يافت شود. نام ژني كه در اين تحقيقات مورد مطالعه قرار گرفت از يك الهه
يوناني ملقب به كلوتو (klotho) كه رشته زندگي را ميريسيد، اقتباس شده است. موشها و انسانهايي
كه حامل نسخه معيوب اين ژن هستند، ظاهرا دچار پيري زودرس ميشوند. اكنون پژوهشگران
آمريكايي نشان داد هاند كه ميتوانند با فعالتر كردن اين ژن، طول عمر طبيعي موشهاي
نر را از دو سال به سه سال افزايش دهند.
البته تاثير فعال كردن اين
ژن در موشهاي ماده به اين اندازه قوي نيست. همچنين به نظر ميرسد كه كلوتو بسياري
از پيامدهاي بالا رفتن سن مانند: شكننده شدن استخوانها، گرفتگي سرخرگها و سست
شدن عضلات را عقب مياندازد. اين موضوع براي محققاني كه در مورد علل پيري پژوهش ميكنند
و هدف عمده آنها نه ازدياد طول عمر، بلكه بهبود كيفيت زندگي در سالهاي پاياني است
اهميت دارد. اما دستكاري كلوتو ممكن است عوارض جانبي ناخواستهاي هم به دنبال
داشته باشد. همچنين موشهايي كه در اين مطالعه طول عمرشان افزايش يافت، از قدرت باروري
كمتري برخوردار بودند.
با وجود اينکشفها، طلسم سن
رسمي انسان، که علم پزشکي مدافع آن است شکسته ميشود. درباره خبر علمي «انسان ميتواند
1000 سال زندگي كند» چيزي نميگويم چون خيلي واضح و خوش بينانه است. به موضوع ژن
كلوتو ميپردازم كه در مقايسه با خبر اول، خبري بدبينانه محسوب ميشود.
اگر بخواهيم تأثير ژن کلوتو
را، آنطور که در موشها خود را نشان ميدهد، عيناً درباره انسانها صادق بدانيم ميتوان
گفت که حداقل و در بدبينانهترين حالت 30% به عمر رسمي انسان قابل اضافه شدن است.
علم پزشکي ميگويد انسان حداکثر 120 سال ميتواند زندگي کند و ژ ن کلوتو به ما اين
خبر را ميدهد که انسان (در بدبينانهترين نتيجه گيري علمي) قادر است تاکمي بيش از
150 سال زندگي کند. اما بايد توجه داشت که دانشمندان نگفتهاند که اين ژن، در
انسانهمانطور عمل ميکند که(عينا) در موشها.
بعبارتي ممکن است تأثير اين
ژن در طول عمر انسان به جاي 30%، 300% باشد. همينکه طلسم قفل خيالي عمر رسمي انسان
شکسته شده است، خودش نويد خبرهاي بزرگتر را ميدهد.
يک نکته جالبتر اين خبر،
موضوع کاهش قدرت باروري در صورت فعال شدن ژن کلوتو است. نوح با وجود آنکه نزديک به
هزار سال عمر کرد اما در مجموع سه پسر داشت. بعبارتي به ازاء بيش از هر 300 سال يك
فرزند. بنابراين ميتوان گفت که اين ژن (و ژنهاي مشابه و همسو با آن) در نوح و
پدران او فعال بوده است. از طرفي (به نظرم) يکي از نتايج فعاليت جنسي زياد و
افزايش توليد مثل ميتواند کاهش عمر باشد (حالا با اثر معکوس گذاشتن بر ژن کلوتو
يا از طرق ديگر). در طبيعت هم حيواناتي که فعاليتهاي توليد مثلي زيادي دارند،
عموماً از عمر کوتاه تري برخوردارند. موشها، خرگوشها، قورباغهها و بعضي از ديگر
حيواناتي كه داراي فعاليت زياد توليد مثلي هستند عموماً عمر كوتاهي دارند. حالا به
نظر شما، آيا ميتوانيم از بحث بالا اين نتيجه گيريها را داشته باشيم كه چون
فعاليت جنسي زياد به كاهش طول عمر و سلامتي انسان منجر ميشود و بنابراين براي
افزايش سلامتي و طول عمر، لازم است از افراط در فعاليت جنسي پرهيز كرد؟
فرضيه نسبت معكوس فعاليت
جنسي و توليد مثلي در زندگي پدران و پسران نوح هم صادق بوده است. زندگي آنها مؤيد
اين فضيه است. پدران نوح عموماً داراي تعداد فرزندان اندكي بودهاند و بيشتر آنها
در سنين بالا صاحب فرزند ميشده اند. بعبارتي اين افراد داراي كمترين فعاليت جنسي
(نه در حد صفر) بوده اند. با نگاهي به طول عمر بعضي از آنها و زماني كه بچه دار
شدهاند ميتوانيم بيشتر به صحت اين فرضيه پي ببريم. دقت كنيد:
آدم(ع) كه 930 سال زندگي كرد
تعداد فرزندانش كمتر از شش نفر بودند يعني به ازاء هر150 سال (کمي بيش از 150 سال)
يك بچه. از طرفي وقتي كه او 130 ساله بود صاحب «شيث» شد. انوش پسر شيث در 105
سالگي پدرش، به دنيا آمد. شيث هم بيش از 900 سال زندگي كرد. درباره ساير اجداد نوح
هم داستان كم و بيش مشابه است. مهلل ئيل، يارد، متوشاح و پدر نوح، لمك هم همگي
داراي عمرهاي طولاني، فرزندان بسيار اندك (به نسبت طول عمرشان) و بنابراين فعاليت
جنسي كم بودند. منتها استثنايي كه در ميان پدران نوح وجود داشته است خنوخ نبي است
پيامبري بسيار اسرارآميز كه گفته ميشود هنوز هم زنده و داراي قالب جسماني است
(بعبارتي عمر او به هزاران سال ميرسد). پايان زميني زندگي اين پيامبر كه پدر
متوشاح بوده با آخرين گزارشي كه از ايلياي نبي وجود دارد شبيه است. درباره خنوخ
(كه بعضيها معتقدند همان خضر نبي است) اينطور مكتوب است كه «خنوخ با خدا ميزيست
و خدا او را به حضور خود بالا برد و ديگر كسي او را نديد» شرح اين موضوع و قضيه
خضر و افراد ديگر را يك جايي نوشتهام و شما هم شرح آن را آنجا خواهيد خواند چون
تناسبي با اين متن ندارد در اينجا وارد آن نميشوم. ولي يك نكته جالبتر را هم ذكر
كنم. خنوخ 365 سال زندگي كرد يعني به تعداد روزهاي سال. از طرفي فرزندش در 65
سالگي او به دنيا آمد (برخلاف پدران و فرزندان خود كه بچه هايشان عموماً در سنين
بسيار بالاتر به دنيا ميآمدند) در كتاب مقدس گفته ميشود
كه خنوخ 300 سال ديگر هم با خدا زيست. طبق يكي از قواعد نشانه شناسي ميتوان نتيجه
گرفت كه خنوخ به تعداد سالهاي زمين و تا پايان حيات زمين، زنده خواهد بود.
No comments:
Post a Comment